نام کنت نشینی است که از طرف شمال شرقی به ایالت کادیگان و از سوی مشرق به ایالت کرمارتن و از جهت جنوب به کانال بریستول و از جانب شمال غربی به کانال سنت جرج محدود میشود مساحت طول آن 60هزار گز و عرض آن 44هزار گز است و 000، 92 هزار تن سکنه دارد کرسی فعلی آن هاورفوردوست میباشد. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پمبروق) بندر بریتانیای کبیر (گال) دارای 15000 تن سکنه و و زرّادخانه. در قاموس الاعلام ترکی (در کلمه پمبروق) آمده است: پمبروق نام قصبه ای است که مرکز قدیم ایالتی بوده به همین اسم در خطّۀ ولس (گال) از انگلستان در میان خلیج میلفور در 3325 کیلومتر غربی لندن... لنگرگاهی مستحکم و کار خانه بحری. و پاره ای استحکامات دارد
نام کنت نشینی است که از طرف شمال شرقی به ایالت کادیگان و از سوی مشرق به ایالت کرمارتن و از جهت جنوب به کانال بریستول و از جانب شمال غربی به کانال سنت جرج محدود میشود مساحت طول آن 60هزار گز و عرض آن 44هزار گز است و 000، 92 هزار تن سکنه دارد کرسی فعلی آن هاورفوردوِست میباشد. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پمبروق) بندر بریتانیای کبیر (گال) دارای 15000 تن سکنه و و زرّادخانه. در قاموس الاعلام ترکی (در کلمه پمبروق) آمده است: پمبروق نام قصبه ای است که مرکز قدیم ایالتی بوده به همین اسم در خطّۀ ولس (گال) از انگلستان در میان خلیج میلفور در 3325 کیلومتر غربی لندن... لنگرگاهی مستحکم و کار خانه بحری. و پاره ای استحکامات دارد
پشت پرده. شبستان. سرای. خانه. حرم: پس پردۀ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست. فردوسی. کرا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی. پس پردۀ شهریار جهان سه ماهست با زیور اندر نهان. فردوسی. پس پردۀ نامور کدخدای زنی بود پاکیزه و پاکرای. فردوسی. پس پردۀ او یکی دختر است که رویش ز خورشید روشن تر است. فردوسی. پس پردۀ او بسی دختر است که با برز و بالا و باافسر است. فردوسی. ، عالم غیب: ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت. حافظ. ، در نهان: پس پرده بیند عملهای بد هم او پرده پوشد به آلای خود. سعدی
پشت ِ پرده. شبستان. سرای. خانه. حَرَم: پس پردۀ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست. فردوسی. کرا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی. پس پردۀ شهریار جهان سه ماهست با زیور اندر نهان. فردوسی. پس پردۀ نامور کدخدای زنی بود پاکیزه و پاکرای. فردوسی. پس پردۀ او یکی دختر است که رویش ز خورشید روشن تر است. فردوسی. پس پردۀ او بسی دختر است که با برز و بالا و باافسر است. فردوسی. ، عالم غیب: ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت. حافظ. ، در نهان: پس پرده بیند عملهای بد هم او پرده پوشد به آلای خود. سعدی
مخفف پس رونده. پی رو. تبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم: همه گر پس رو و گر پیشوائیم در این حیرت برابر می نمائیم. عطار. سته. پس رو قوم. استتلاء، پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو، پس رو چیزی. (منتهی الارب) ، دنبال: دعای خالص من پس رو مرادتو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا. خاقانی. - پس روان، اتباع. اخلاف. قطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. ستل. داجه، پس روان لشکر. (منتهی الارب)
مخفف پس رونده. پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم: همه گر پس رو و گر پیشوائیم در این حیرت برابر می نمائیم. عطار. سَتِه. پس رو قوم. استتلاء، پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو، پس رو چیزی. (منتهی الارب) ، دنبال: دعای خالص من پس رو مرادتو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا. خاقانی. - پس روان، اتباع. اخلاف. قَطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. سَتل. داجَه، پس روان لشکر. (منتهی الارب)
بعید هذا. اندکی متأخر: و او (یعنی کوکب علوی) مستقیم است تا آنگاه که بوقت برآمدن آفتاب آنجا رسد که اگر آفتاب آنجا بجای او بودی از پس ترک از نماز پیشین بودی. (ابوریحان از التفهیم) ، هر چیز صیقلی که در لای کاغذ گذارند تا محفوظ ماند، فواتی که شخص در دم مردن زند. (ناظم الاطباء)
بُعیدَ هذا. اندکی متأخر: و او (یعنی کوکب علوی) مستقیم است تا آنگاه که بوقت برآمدن آفتاب آنجا رسد که اگر آفتاب آنجا بجای او بودی از پس ترک از نماز پیشین بودی. (ابوریحان از التفهیم) ، هر چیز صیقلی که در لای کاغذ گذارند تا محفوظ ماند، فواتی که شخص در دم مردن زند. (ناظم الاطباء)